-
آدرس جدیدمون
چهارشنبه 18 مرداد 1391 23:39
سلام خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این وب دیگه آپ نمیشه اگه هنوز دوستمون دارین بیاین به آدرس زیر: www.behaminsadegi-ba-ma.blogfa.com
-
لیلة القدر خیرٌ من الف شهر
سهشنبه 17 مرداد 1391 19:20
چه دانی که شب قدر چیست؟ زمانی که به دهه آخر ماه مبارک رمضان نزدیک می شویم و به یاد شب قدر می افتیم و آیات سوره قدر را مرور می کنیم، بار دیگر با پرسش هر ساله خداوند از انسان روبرو می شویم که: تو چه دانی که شب قدر چیست؟ شاید به جرئت بتوان گفت که این پرسش آسمانی ترین پرسشهای قرآن کریم باشد که تا ابد پاسخ می طلبد و انسان...
-
این عکس رو هرکی دیده قاطی کرده !!!
دوشنبه 16 مرداد 1391 16:39
هر کی این عکس رو دیده قاطی کرده میگی نه برو ادامه مطلب
-
ایرانی اصیل
دوشنبه 16 مرداد 1391 16:15
در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست هیچکس سوار بر اسب نیست هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد. این ادب اصیلمان است: نجابت قدرت احترام مهربانی خوشرویی هم وطن ایرانی من ، ایرانی اصیل بمان
-
شاید سه نقط (...)
یکشنبه 15 مرداد 1391 01:56
-
یا حسن(ع)
شنبه 14 مرداد 1391 00:27
مهمانی حق چه باصفا شد میلاد امام مجتبی(ع) شد ماه رحمت، سفره اش گسترده شد زنده از فیضش جهان مرده شد ولادت کریم اهل بیت و هفته کرامت بر شما مبارکباد
-
بی عنوان
چهارشنبه 11 مرداد 1391 00:31
-
اعتقاد / اعتماد/ امید
سهشنبه 10 مرداد 1391 00:44
اعتقاد: اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند. روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند، فقط یک پسربچه با چتر آمده بود، این یعنی اعتقاد. اعتماد: اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد، وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید، او شادمانه میخندد ... چراکه یقین دارد که شما او را...
-
مادر یاس
یکشنبه 8 مرداد 1391 23:32
مادر یاس... *در سوگ تو آتشین دلم مادر یاس هجران تو گشته قاتلم مادر یاس *زهرا به کنار قبر تو می گرید از ناله او منفعلم مادر یاس *هر دیده احمد آسمانی ابریست از آه نبی مشتعلم مادر یاس *در خلوت دل رسول (ص) با خود گوید ای چاره حل مشکلم مادر یاس *در بزم عزای تو سرشکم جاریست امشب شده غصه حاصلم مادر یاس *در ماه خدا اگر عزادار...
-
زندگی
شنبه 7 مرداد 1391 05:27
اگر می دانستم چشمانت با چشمانم حرف خواهد زد هیچگاه چشم به رویت نمی کردم اگرمی دانستم نگاهم زبان نگاهت را نمی فهمید هیچگاه نگاهت نمی کردم اگر می دانستم چیزی جز مرگ ما را از هم جدا خواهد کرد هیچگاه به زندگی کردن نمی اندیشیم
-
به نام او
شنبه 7 مرداد 1391 05:17
.در خواب ناز بودم شبی .دیدم کسی در می زند .در را گشودم روی او .دیدم غم است در می زند .ای دوستان بی وفا .از غم بیاموزید وفا *غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر می زند*
-
دوست واقعی«پروانگی»
شنبه 7 مرداد 1391 04:50
دوره ای شده که حاضریم ... جای ِ "پت" باشیم اما ... یه دوست واقعی داشته باشیم ...
-
کمی فکر
سهشنبه 3 مرداد 1391 00:33
-
دوست
دوشنبه 2 مرداد 1391 23:15
-
ماه خدا
جمعه 30 تیر 1391 23:51
هر که دارد سر سودای خدا بسم الله/هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله. میزبانان سحر منتظر مهمانند/هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله. ماه ها منتظر ماه مبارک بودیم/آمد ای منتظران ما خدا بسم الله. روزه یعنی عطش روضه لب های حسین/هر که دارد هوس کرببلا بسم الله. سلام ماه رمضان شروع شد به همه تبریک می گم لطفا ما رو از یاد نبرید...
-
نمونه سوالات خنده دار
پنجشنبه 29 تیر 1391 15:54
هنر --------------------- هنرپیشه معروف سینما ؟ الف) محمدرضا گلزار ب) محمدرضا علفزار ک) محمدرضا گندمزار ش) محمدرضا دشت هنرپیشه مرحوم سینما ؟ الف) رضا ژیان ب) رضا ماکسیما ک) رضا فولکس ش) رضا خاور هنرپیشه مرحوم فیلم "ممل آمریکایی" ؟ الف) نعمت الله گرجی ب) نعمت الله ساقه طلایی ک) نعمت الله شیرین عسل ش) نعمت...
-
123
چهارشنبه 28 تیر 1391 17:57
در سکوت کویر دلم، امواج،در تلاطم فریادند. فریادی از جنس توپ کوچکی که به شیشه ای خاکستری میخورد و می شکند... و تلاطمی از جنس باد که غبار سنگینی بر تارک قلبم می فشاند! کویر دلتنگی ام به وسعت آسمان است.آسمانی که رعدش،جهش درد ست و برقش دوری از یار... آسمانی که فریادش،وسعت زمین را پر میکند از وحشت و گریه اش سیلابی از روشنی...
-
پروانگی
چهارشنبه 28 تیر 1391 17:55
-
کاش..
یکشنبه 25 تیر 1391 00:08
کاش وقتای تنهایی یکی از توسایه می اومد و مثل پسرخاله می گفت: نون بگیرم؟ نفت بگیرم ؟ ا،دلت گرفته؟ منم میگفتم آره............. بعد فقط میشست کنارم سکوت میکرد............ من هم مثل کلاه قرمزی سرمومیزاشتم روزانوش...
-
اسکار..
چهارشنبه 21 تیر 1391 22:48
آهای سرنوشت ؛ اسکار حق توست ! سالهاست که مرا فیلم کرده ای ...
-
به خاطر بسپاریم
یکشنبه 18 تیر 1391 23:53
* به دشمنانت هزار فرصت بده که دوست تو باشند ولی به دوستانت حتی یک بهانه هم نده که دشمن تو باشند. * زندگی به امواج دریا می ماند چیزهایی را با خود می آورد،درحالی که چیزهای دیگری با خود می برد. * دائم شکر گزار خدا باشیم که:شاید بدترین شرایط زندگی ما،برای دیگران آرزو باشد. * اشتباهات انسان،در ابتدا رهگذرند،سپس مهمان می...
-
مهدیه نوشت...
شنبه 17 تیر 1391 17:48
هیشکی منو دوست نداره...
-
به سلامتی...
جمعه 16 تیر 1391 23:07
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 تیر 1391 20:35
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست همه گویند مگر جلوه یزدان آمد اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا نور خورشید امامت همه تابان آمد قائم آل محمد (عج)گل گلزار رسول حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ایمان آمد تولد عشقمون مبارک
-
منو این همه خوشبختی محااااااااااااااااااله...
سهشنبه 13 تیر 1391 15:19
چطوره؟ ای بابا نفهمیدی چی میگم؟ بابا قالب به این قشنگی رو میگم دیگه.... راستی نظر یادت نره!!!!!!!!!
-
یه شعر تقدیمی
یکشنبه 11 تیر 1391 23:19
من و تو مثل این کوه بلندیم بیا تا باره ی هجرت ببندیم بیا پیمان ببندیم ای دل من اگر طوفان مرگ آمد بخندیم
-
ضد حال یعنی...
شنبه 10 تیر 1391 21:54
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره! ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو! ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه! ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن! ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله...
-
من و تو.
جمعه 9 تیر 1391 21:33
در باغ زمان تنها نشدیم. ای سنگ و نگاه،ای وهم و درخت،آیا نشدیم؟ من صخره منم،تو شاخه تویی. ای بام گلی آری،ای بام گلی،خاک است و من و پندار. و چه بودی این لکه ی رنگ؟ این دود سبک؟ پروانه گذشت؟ افسانه دمید؟ من این لکه ی رنگ؟ این دود سبک؟ پروانه گذشت؟ افسانه دمید؟ من،این لکه ی رنگ،این دود سبک،پروانه نبود،من و تو و افسانه...
-
تنها.......
چهارشنبه 7 تیر 1391 21:39
چرا می گویند...ها...علامت جمع است!!!! در حالی که...تن را...با...ها جمع می کنی...خودت می مانی و خودت....
-
اندازه ی خودت را در نظر بگیر،چی کار به سایه ات داری؟!!!
سهشنبه 6 تیر 1391 22:17
صبح زود وقت طلوع آفتاب،روباه از لانه خارج شد و سایه خودش را دید و دستپاچه گفت:امروز برای ناهار یک شتر خواهم خورد. پس راه افتاد و تمام صبح را در جست و جوی شتر به آن سوی آن سوی پرسه زد. نزدیک ظهر یک بار دیگر به سایه خودش خیره شد و بهت زده گفت:بله!یک موش کوچک هم برای ناهار من کافی است.